تألیف: استاد فاضل حاج ملاعبدالله احمدیان

مبارزه با جعل احادیث
در اواسط مرحله‌ی دوم در دوران خلفای عباسی با توطئه‌ی جعل احادیث به شدت مبارزه گردید، و بعد از آنکه محدثین آگاه و اهل تخصص، با استفاده از قوانین علم الحدیث آثار جعلی بودن یک مجموعه از روایت‌ها را فاش می‌ساختند، و سازندگان آن روایت‌ها در حال بازجویی اعتراف صریح می‌کردند که این احادیث را عمداً جعل کرده‌اند از طرف حکومت حکم اعدام آنان صادر و اجرا می‌گردید، همچنان که ابوجعفر منصور[216] عباسی در سال 145 محمدبن سعیدبن حسان اسدی را به جرم زندیق بودن و جعلی بودن احادیثش، به دار آویخت، و همچنین در سال 160 در زمان خلافت مهدی خلیفه‌ی عباسی به وسیله‌ی استاندار بصره عبدالکریم بن عوجاء بن کیفر جعل احادیث اعدام گردید و جالب این بود که این جنایتکار، هنگامی که لبه‌ی تیز شمشیر را در برابر گردن خود دید، و مطمئن شد که به قتل می‌رسد با صدای بلند فریاد برآورد که من چهار هزار حدیث برای شما جعل کرده‌ام و عموماً درباره‌ی حرام و حلال می‌باشند.[217]
در این سال‌ها در بین راوی و پیامبر(صلی الله‌ علیه‌ وسلم) واسطه‌ها از صحابی و تابعی بیشتر و تدریجاً سلسله‌ی راویان طولانی‌تر شد و ظاهراً بخش دیگر از مصطلحات علم الحدیث مانند: «مشهور و عزیز و غریب و شاذّ و معلّل و متصل و منقطع وضع گردیده و بر بقیه مصطلحات اضافه شده بودند و محدثین در محاورات خود آنها را به کار می‌بردند ولی هنوز کتابی در مصطلحات حدیث و علم الحدیث درایتی نوشته نشده بود.



مرحله‌ی سوم دوره‌ی مُسندنویسی
3- مرحله‌ی سوم (از 204 تا 240) دوران مُسندنویسی است که جمع آن (مساند) است و امام نووی در معرفی تصیلی مساند نوشته است: «یکی از روش‌های[218] تصنیف حدیث گرد آوردن آن به شیوه‌ی (مساند) است که در این روش محدثان در پی نام هر صحابی روایت‌های او را اعم از صحیح و ضعیف می‌آورند، و مساند صحابه را گاه بر اساس الفبای نام آنان و گاه بر حسب نام قبیله‌ی ایشان ترتیب می‌دهند، و در حالت اخیر از بنی‌هاشم شروع ک رده، و سپس از قبایل دیگر به ترتیب نزدیک بودن از رسول‌الله(صلی الله‌ علیه‌ وسلم) از حیث نسب، یاد می‌کنند، گاه سوابق مسلمانی صحابه را در نظر گرفته، و در نتیجه از روایات عشره‌ی مبشره آغاز کرده و سپس احادیث اهل بدر، و حدیبیه را می‌آورند، پس از این عده، احادیث اصحابی که در فاصله‌ی صلح حدیبیه و فتح مکه هجرت کرده‌اند، و در آخرین مرحله، مسند اصحابی را که کم‌سن و سال بوده‌اند، ذکر می‌کنند، سپس نوبت به مسندهای زنان صحابه می‌رسد که از مسندهای همسران پیامبر(صلی الله‌ علیه‌ وسلم) آغاز[219] می‌گردد».

مسندنویسی قریب به صد سال ادامه داشته، و بیش از یکصد نفر از محدثین به مسندنویسی اقدام نموده‌اند، و معمولاً مسندها را با نام نویسندگان آنها ذکر می‌کردند، مانند مسند طیالسی و مسند امام احمد و غیره، به اعتقاد برخی از محققان اولین مسندنویس[220] ابوداود طیالسی (م ـ 204) بوده است، و برخی نخستین مسندنویس را بر حسب مکان‌ها تعیین کرده‌اند و گفته‌اند: «نخستین مسندنویس در کوفه یحیی‌ (حماتی) و در بصره مسدد، و در مصر اسدبن موسی بوده است و دارقطنی نخستین مسندنویس را نعیم بن حماد اعلام کرده است و جمعی از مسندنویسان قرن سوم هجری عبارت بوده‌اند از: سلیمان‌بن جارود طیالسی (م ـ 204) و عبیدالله بن موسی (م ـ 213) و حمیدی (م ـ 219) و مسدد بن سرهد (م ـ 228) و اسحاق راهویه (م ـ 237) و عثمان‌بن ابی‌شیبه (م ـ 239) و احمدبن حنبل (م ـ 241) و عبدبن حمید (م ـ 249) و یعقوب‌بن شیبه (م ـ 276) و همین مسندنویس اخیر یعنی[221] ابن مخلد در مسند خود ابتدا روایات را بر حسب نام صحابه طبقه‌بندی کرد و سپس احادیث هر یک از صحابه را بر حسب ابواب فقهی مرتب ساخت[222] و این شیوه استقبالی بود از روش محدثانی که در نیمه‌ی قرن سوم زندگی کرده و به طبقه‌بندی موضوعی روایات اهتمام ورزیده‌اند.



امام احمدبن حنبل و مسند امام احمد
و از آنجایی که مسند امام احمد از تمام مسندها مهمتر و معروف‌تر و در حال حاضر در اکثر جوامع اسلامی مورد استفاده است، به بحث آن اکتفا می‌نماییم و قبل از بحث از آن‌ به گونه‌ی بسیار مجمل و فشرده از تصنیف‌کننده‌اش یعنی امام احمد هم بحث می‌کنیم.

این امام نامش احمد و نام پدرش محمد و نام جدش حنبل بوده است، و در ربیع الاول سال 264 محمد که یک نفر سپاهی[223] بود خانواده‌اش را از مرو به بغداد منتقل نمود، مادر احمد به احمد حامله بود و احمد در همان سال در بغداد[224] متولد گردید، و در حالی که تنها سه سال[225] داشت پدرش متوفی شد، و مادرش او را پرورش داد.

احمد در نوجوانی برای کسب[226] علم به مجلس قاضی ابویوسف می‌رفت سپس به سماع حدیث ـ که نخستین هدف او از تحصیل بود ـ سرگرم گردید، و بعد از مدتی تحصیل در بغداد، جهت تکمیل معلومات خود به مناطق دیگر از جمله حجاز و بصره و کوفه و یمن و ... مسافرت نمود، او ضمن دیدار با مشایخ و اساتید فقه و حدیث از جمله سفیان‌بن عیینه[227]، اسماعیل‌بن عنیّه، ابوداود طیالسی، امام شافعی و عبدالرزاق صنعائی، موفق گردید[228] تا روایات بسیاری از آنان اخذ و استماع نماید و به کثرت حفظ و وسعت اطلاع در زمینه‌ی فقه و حدیث معروف گردد همان‌گونه که ابوزرعه[229] رازی در مورد او گفته است: «احمد یک ملیون[230] حدیث در خاطر داشت، ابن حنبل پس از چندی خود در سلک مشایخ و اساتید معروف درآمد و شاگردان زیادی را تربیت نمود، و از جمله‌ی آنان: بخاری[231] و مسلم و ابوداود سجستانی و ابن مهدی و وکیع بن جراح و یحیی‌‌بن سعید و علی‌بن مدینی[232] و ... بوده‌اند، و در عصر خود شیخ‌الاسلام و سید المسلمین[233] بود.

امام احمد در اوایل جوانی و در اواسط تحصیلاتش یعنی در سال 187 برای نخستین بار به انجام دادن مراسم حج توفیق[234] یافت و در سال‌های 191 و 196 و 197 نیز به انجام دادن مراسم حج موفق گردید و در سال 197 بعد از آنکه مراسم حج را انجام داد به عنوان (مجاور) و هم‌جواری با بیت الله یکسال در مکه باقی ماند تا زمان انجام دادن مراسم حج سال 198 فرارسید و بعد از انجام دادن مراسم حج همان سال به منزل خود در بغداد بازگشت، امام احمد خود در بیان یکی از خاطره‌هایش گفته است: «پنج بار مراسم حج را انجام داده‌ام سه بار با پای پیاده‌ و در یکی از سفرهای حج سی درهم هزینه کردم».[235]

امام احمد زندگی بسیار ساده‌ای[236] داشت، و در نهایت ورع و پرهیزگاری به سر می‌برد، سوزش آتش فقر را تحمل می‌کرد و گرسنه و تشنه می‌زیست اما حاضر نبود[237] عطیه‌ی سلاطین و حاکمان حکومت وقت را قبول کند پشت سر عمش[238] اسحاق‌بن حنبل و پشت سر پسرانش نماز نمی‌خواند، و با آنان میانه‌ی خوشی نداشت چون آنان جوایز و عطیه‌ی سلاطین را می‌گرفتند[239] و جوایز متوکل[240] علی الله را قبول می‌کردند.

امام احمد از حیث ثبات اعتقاد و قدرت[241] ایمان، یکی از نوابغ و نوادر روزگار بود، و در برابر هیچ‌گونه تهدید و رعب و هراس و شکنجه‌های سخت حاضر نمی‌شد بر خلاف اعتقاد خود کلمه‌ای را بر زبان بیاورد[242]، همان‌گونه که در راه «حادث نشمردن کلام الله» در دوران مأمون آن همه مورد اذیت و آزار واقع گردید و در دوران متعصم به زندان افتاد و با تازیانه‌ها مورد ضرب قرار گرفت، با این حال کلمه‌ای بر خلاف اعتقادی که داشت بر زبان نیاورد.[243]

ابن الندیم در کتاب «فهرست»[244] به سیزده کتاب از آثار ابن حنبل (امام احمد) اشاره کرده است که از مهمترین آنها کتاب‌های «المسند» و «العلل» است که در اینجا ما به عنوان نمونه‌ای از آثار این امام بزرگوار از «مُسند» به گونه‌ی مجمل و فشرده بحث می‌کنیم.



مُسند امام احمدبن حنبل
این کتاب حدیث از مهمترین تألیفات امام احمدبن حنبل است که تعداد روایاتش با مکررات چهل هزار[245] و به شمارش ابن خلدون پنجاه هزار حدیث و با حذف مکررات طبق تحقیقی برخی از دانشمندان معاصر تعداد روایات آن بیست و شش هزار و سیصد حدیث است و این مجموعه از هفتصد و پنجاه هزار حدیث[246] انتخاب و از تعدادی نزدیک به هشتصد صحابی[247] نقل گردیده‌اند و طبق قاعده‌ی مسندنویسی[248]، احادیث مسند صحابی‌ها را به ترتیب اینگونه ارائه داده است: مسند ابوبکر صدیق (دارای 78) حدیث و مسند عمر فاروق (دارای 30 حدیث) و ... .

امام احمد به همکاری فرزندانش، حنبل و صالح و عبدالله این کتاب را تدوین کرده است، همان‌گونه که حنبل یکی از[249] فرزندانش گفته است: «احمدبن حنبل پدرم من و برادرانم صالح و عبدالله را جمع کرد و غیر از ما کس دیگری نبود که روایت‌های «مسند» را برای او[250] بخواند پدرم می‌گفت: «من روایات[251] این کتاب را از بین هفتصد و پنجاه هزار حدیث انتخاب کرده‌ام، اگر دیدید مسلمانان در حدیثی از احادیث رسول‌الله(صلی الله‌ علیه‌ وسلم) اختلاف دارند، شما به «مسند» مراجعه کنید، اگر حدیث را در آن یافتید که بهتر و اگر نیافتید بدانید که آن حدیث حجت نیست»[252] و به فرزند دیگرش عبدالله سفارش کرد که: «احتفظ بهذا المُسند فانّه سیکون للناس اماماً»[253] یعنی: این مسند را نگهداری کن که به زودی راهنمای مردم قرار می‌گیرد.

این کتاب مهم و بسیار ارزشمند، امروز هم در اکثر کتابخانه‌های جوامع اسلامی موجود است و در سال 1313 در شش جلد چاپ و منتشر گردید و اخیراً «افست» آن هم انتشار یافته است، و چندی پیش دانشمند بزرگ مصر[254] احمد محمد شاکر کتاب «مسند» را به شکل بسیار مطلوب و مرغوبی تصحیح کرد و تحقیقات سودمندی را به ذیل روایات آن اضافه نمود، اما با کمال تأسف آن دانشمند بزرگوار پس از تصحیح و تعلیق در حدود یک سوم آن کتاب از جهان فانی چشم فروبست[255] و به جهان جاوید شتافت.

تحقیق دیگری که در زمینه‌ی مفیدتر کردن مسند امام احمد تحقق یافته است، اثر شیخ احمدبن عبدالرحمن مشهور به ساعاتی است. وی روایات کتاب مسند را بر حسب موضوع طبقه‌بندی کرده و در ذیل برخی از روایات به شرح توضیحاتی نیز مبادرت ورزیده است، این کتاب با عنوان «الفتح الربانی ...» تألیف شده و روایات آن در هفت موضوع کلی طبقه‌بندی گردیده، بنابراین به وسیله‌ی کتاب (الفتح الربانی) طالب حدیث می‌تواند همانند کتاب‌های صحیحین و یا سنن، هر حدیثی را در موضوع و یا باب مربوط به آن جستجو کند.



سیر و سفر برای استماع و روایت حدیث
قبل از آنکه به شرح مرحله‌ی چهارم یعنی «صحیح‌نویسی» بپردازیم مطلب «سیر و سفر برا استماع و روایت حدیث» را توضیح می‌دهیم که مدت‌ها قبل از تدوین کتب احادیث آغاز گشته، و در تمام مراحل سیر تکاملی تدوین حدیث ادامه یافته است، و به ویژه در آن سال‌هایی که تدوین کتب حدیث به شیوه‌های گوناگون سیل‌آسا جریان یافته بود، سیر و سفر نیز از دیار دور و نزدیک به مدینه «دارالسنه»[256] و به بصره و کوفه و بغداد و غیره آغاز گردید، البته این سیر و سفر قبلاً و در قرن اول هجری آغاز شده بود و صحابی بزرگوار، ابوالدرداء (م ـ 22) می‌گفت اگر فهم آیه‌ای از آیه‌های خدا برای من مشکل و خسته‌کننده شود و برای حل آن جز مردی که در برک الغماد[257] (پنج روز راه دور از مدینه) منزل کرده کس دیگری را پیدا نکنم شخصاً به نزد آن مرد سفر می‌کنم، و همچنین صحابی بزرگوار و بسیار با علم جابربن عبدالله (م ـ 78) شتری را خرید و او را از وسایل سفر بار کرد و سوار بر آن شتر یک ماه راه رفت و به شام رسید، تا در مورد حدیث[258] قصاص از عبدالله بن (اُنیس) سؤال کند، و سیر و سفر به مناطق بسیار دور برای استماع یک حدیث بسیار متداول بود و سعیدبن مسیب[259] (م ـ 150) گفته است: من برای استماع و روایت حدیثی از کسی گاهی شب‌ها و روزها راه رفته‌ام و ابوقلابه (م ـ 104) گفته است، سه روز در مدینه ماندم و کاری نداشتم جز اینکه حدیثی که در نزد مردی بود که سفر رفته بود آن حدیث را از او استماع و روایت کنم.

هر چه روزگار بیشتر سپری می‌گردید، میل مردم نسبت به سیر و سفر برای گردآوری احادیث بیشتر می‌شد، مکحول (م 112) می‌گوید: من در مصر برده‌ی یک زن هذیلی بودم وقتی مرا آزاد کرد از مصر خارج نشدم تا تمام احادیثی که در آنجا بود حفظ کردم، سپس به عراق آمدم و تمام احادیث آنجا را هم حفظ کردم، آنگاه به شام آمدم و تمام احادیث آنجا را هم حفظ کردم و احادیث آنجا را غربال می‌کردم و همه‌اش از (نَفَل) سؤال می‌کردم و کسی را ندیدم که درباره آن چیزی به من بگوید تا به پیرمردی رسیدم که او را (زیاده‌بن جاریه تیمیمی) می‌گفتند و به او گفتم آیا درباره نَفَل چیزی شنیده‌ای؟ گفت بلی از حبیب‌بن مسلمه‌ی (فهری) شنیدم می‌گفت من خود حضور داشتم که پیامبر(صلی الله‌ علیه‌ وسلم) «نَفَل الرّبع فی البدءه‌ی[260] و الثلث فی الرّجعه‌ی» یعنی: به ستونی از سپاه که همراه سپاه و در آغاز کار به دشمن حمله کرده بود یک چهارم و به ستونی از سپاه که بعد از برگشتن سپاه به دشمن حمله کرده بود یک سوم جایزه اعطا فرمود[261] و همین تشنگی مفرط نسبت به استماع و گردآوری احادیث موجب گردید که احمدبن حنبل از بغداد به مکه و مدینه و بصره و کوفه[262] و یمن سفر کرد و با استماع و اخذ احادیث از سفیان بن عیینه و اسحاق‌بن راهویه و ابوداود طیالسی و امام شافعی[263] و علی بن مدینی و ... و به گفته ابوزرحه‌ی رازی[264] روایات خود را به یک ملیون[265] رسانید و همچنین بخاری در سال 210 در سن[266] شانزده سالگی به خراسان و عراق و حجاز و شام و مصر و نیشابور برای استماع و روایت احادیث سفر کرد[267] و در نتیجه، روایت‌هایی خود را به ششصد هزار[268] حدیث رسانید و مسلم محدث نیز در حوالی سال‌های 224 برای استماع و روایت احادیث از نیشابور راهی عراق و حجاز و شام و مصر و ... گردید[269] و در نتیجه روایت‌های خود را به سیصد هزار حدیث رساند، و همچنین عبدان[270] یعنی احمدبن موسی جوالیقی (م ـ 306) هجده مرتبه به بصره مسافرت کرد تا آنچه اهل این شهر از سنن که فقط ابوایوب سجستانی آنها را جمع‌آوری کرده است گردآوری نماید.

هر ماه و هر سال سیر و سفر راویان احادیث به کشورها و به شهرهای اسلامی بیشتر می‌گردید، و آمد و شد آنان شهرها و روستاهای جامعه‌ی بزرگ اسلامی را چنان به یکدیگر متصل کرده بود، که کلاً به صورت یک دهکده‌ی بزرگ درآمده بود، و اکثریت قاطع کسانی که به این سیر و سفرها علاقه داشتند و برای استماع احادیث به جاهای بسیار دوری سفر می‌ کردد جز هدف فرهنگی و گسترش بیشتر دایره‌ی معارف اسلامی هدف دیگری را نداشتند و اقلیتی نیز هدف‌های اقتصادی و مالی را منظور می‌نمودند از جمله یعقوب بن ابراهیم که این حدیث ابوهریره را «مبنی بر نهی غسل کردن در آب راکد در صورتی که نجسی در آن افتاده باشد»، در حفظ داشت این حدیث را تنها در برابر یک دینار (یک مثقال طلا) همراه سلسله و سند[271] برای کسی روایت می‌کرد، و روی ابونعیم فضل‌بن دکین از این هم عجیب‌تر بود، وی در حالی که امام محدث و مقام والای حافظ را داشت، یکی از شاگردانش علی‌بن جعفر درباره‌ی اجره گرفتن او در مقابل روایت احادیث چنین می‌گوید: «حدیثی[272] را که او در حفظ داشت هر گاه او روایت می‌کرد و ما می‌نوشتیم درهم‌های سالم و بدون عیب را از ما می‌گرفت و اگر درهم شکسته می‌دادیم، کسری آنها را علیحده از ما می‌گرفت[273]، اما بعد از مشاهده‌ی چند نمونه و دو سه اتفاق از این قبیل، دانشمندان آگاه و فقها و محدثین بصیر و پرهیزگار آن اندازه این اجره گرفتن در استماع احادیث را مذمت کردند و آن را ارتشاء در تعلیم خواندند، که آن اقلیت طمعکار را نیز از این اجره گرفتن مذموم منصرف نمودند، و کار به جایی رسید که اگر کسی به طیب خاطر هم می‌خواست در مقابل روایت حدیثی، چیزی را به کسی بدهد حافظ حدیث به شدت با او برخورد می‌کرد و می‌گفت، مادامی که از این پیشنهاد دست برنداری من حدیث را برای تو روایت نمی‌کنم همان‌گونه که محمدبن عجاج[274] گفته: «مردی که می‌خواست حدیثی را از صمادبن سلمه (م ـ 167) استماع کند سوار بر کشتی در دریای چین به سوی او شتافت و یک ارمغانی برای او برده بود، حماد گفت تو در بین دو چیز مختار هستی می‌خواهی این ارمغان را می‌گیرم ولی حدیث را رایت روایت نمی‌کنم و اگر استماع حدیثم را می‌خواهی ارمغانت را به هیچ‌وجه نمی‌پذیرم، آن مرد گفت ارمغانم را قبول مکن و حدیث را[275] برایم روایت کن.



مرحله‌ی چهارم صحیح‌نویسی
مسندنویسی با تمام محسّناتی که داشت دو نقص نیز در آن مشاهده می‌گردید، اول اینکه ترکیبی از اکثریتی از احادیث صحیح و اقلیتی از احادیث غیر صحیح و ضعیف[276] که محض رعایت امانت در روایت نقل شده بودند ولی فاقد شرایط احادیث صحیح بودند و غیر محدثین و اهل فن نمی‌دانستند صحیح و غیر صحیح را از هم جدا کنند و تنها به احادیث صحیح استدلال نمایند دوم اینکه در مسندها احادیث بر مبنای موضوع ترتیب داده نشده بودند بلکه همان‌گونه که قبلاً گفتیم بر مبنای مراتب اصحاب[277] و قبایل ترتیب داده شده بودند، بنابراین برای احادیثی که مراجعه‌کنندگان آنها را می‌خواستند مانند احادیث مربوط به غسل و وضو یا حج و زکات فصل خاصی نبود که در آنجا آنها را مطالعه کنند بلکه می‌بایستی صفحات زیادی از آن کتاب را مطالعه و اوقات زیادی را صرف پیدا کردن آن احادیث نمایند. به همین جهت زمزمه‌ی ترتیب احادیث بر مبنای موضوع در اواخر دوره‌ی مسندنویسی طنین‌انداز گردید و بقی مخلد که مسندی را تصنیف کرد در عین رعایت مقررات مسندنویسی و روایت احادیث بر مبنای نام و مراتب اصحاب احادیث هر یک از صحابه را بر حسب ابواب فقهی ترتیب داد، و از شیوه‌ی محدثانی که در نیمه قرن سوم به طبقه‌بندی موضوعی روایات اهتمام ورزیدند، استقبال نمود و برای حل مشکل اول (اختلاط احادیث صحیح و غیر صحیح) روزی اسحاق‌بن راهویه[278] استاد بخاری در جمع شاگردانش گفت: «لو جمعتم کتاباً مختصراً لصحیح سنّه‌ی رسول‌الله(صلی الله‌ علیه‌ وسلم)» یعنی: «ای کاش کتاب مختصری از احادیث صحیح رسول‌الله(صلی الله‌ علیه‌ وسلم) را جمع‌آوری کنید». بخاری گوید این سخن همراه آرزوی استاد در دل من تأثیر کرد، و از این لحظه تمام تلاش و کوشش خود را برای جمع‌آوری احادیث صحیح و درست به کار[279] انداختم.

حالا برای اینکه از این مصنف اولین صحیح و از چگونگی این اولین تصنیف صحیح اطلاعات کافی داشته باشیم بسیار فشرده اما عمیق و مستدل از آنها بحث می‌کنم:

1- بخاری محدث: نامش محمد پسر اسماعیل پسر ابراهیم پسر مُغیره[280] پسر (بَردِزبَه) جعفی و کنیه‌اش ابوعبدالله و لقبش بخاری است. محمد پسر اسماعیل شب جمعه سیزده‌ی شوال سال[281] 199 در شهر بخارا متولد شد، و پدرش ـ همان‌گونه که ذهبی در تاریخ اسلام آورده است ـ از عالمان وارع و پرهیزگار بود و ثروت[282] سرشاری را نیز داشته است و هنگامی که محمد کودکی بود پدرش متوفی گردید، و ثروت سرشاری را برای او به ارث گذاشت لذا محمد بعد از پرورش در دامن مادر و خواندن مقدمات و کسب معارف آن دوره در بخارا، با استفاده از این ثروت توانست به اکثر شهرهای دور و نزدیک جهان وسیع اسلام برای استماع حدیث و تکمیل معلومات خود، مسافرت نماید، و در شانزده سالگی کتاب‌های معروفی را خوانده و احادیث بی‌شماری را استماع کرده بود. خود گفته است که در نوجوانی[283] هفتاد هزار حدیث در حفظ داشته‌ام و ذهبی درباره‌ی این برهه از عمر او می‌گوید: «و صنّف و حدّث و مافی وجهه من شعر»[284] یعنی: محمد پسر اسماعیل محدث احادیث و مصنف کتب احادیث بود در حالی که هنوز مویی در چهره‌ی او مشاهده نمی‌گردید.

محمد بخاری از حیث قدرت ضبط و ثبت حافظه از نوابغ روزگاران به شمار می‌آمد، هر گاه کتابی را یک بار مطالعه می‌ کرد، آن کتاب در حافظه‌ی او می‌ماند، مدتی همدرسانش[285] که هنوز از قدرت حافظه‌ی او آگاهی نیافته بودند هنگامی که احادیثی را استماع می‌کردند و آنها را یادداشت می‌نمودند و می‌دیدند که محمد بخاری آنها را یادداشت نمی‌کند او را به تنبلی متهم کرده و ملامت می‌نمودند که چرا عمر خود را بیهوده[286] صرف می‌نمایی. روزی بخاری به آنان گفت شما جمع احادیثی را که یادداشت کرده‌اید پیش روی خود بگذارید که جمعاً یازده هزار[287] حدیث هستند و من آنها را از حفظ برایتان می‌خوانم، محمد بخاری تمام آن احادیث را در حفظ داشت و همان‌گونه که آنان یادداشت کرده بودند آنها را بیان نمود و تمام همدرسانش را در شگفتی و تعجب غرق کرد.

بخاری در هجده[288] سالگی به ادای مراسم حج و عمره موفق گردید و بعد از ادای مراسم مدت زیادی نیز در مدینه ماند و خود گفته است: در هجده سالگی[289] در کنار مزار رسول‌الله(صلی الله‌ علیه‌ وسلم) روضه‌ی مطهره در شب‌های مهتابی تاریخ کبیر را (تاریخ اصحاب و تابعین را) تألیف[290] می‌کردم «خوشا به حال محمد بخاری که در چنان فضای ملکوتی و مملو از معنویت در جوار مزار رسول‌الله(صلی الله‌ علیه‌ وسلم) و در پرتو انوار شب‌های مهتابی مدینه الرسول خاطره‌ی زندگی پر از جهاد و جانفشانی اصحاب رسول‌الله(صلی الله‌ علیه‌ وسلم) و تابعین آنان در راه اعتلای اسلام و گسترش آن در قاره‌های جهان را بر صفحات کتابش ضبط و ثبت می‌نماید و گواهی‌نامه‌ی اوج فداکاری و جان‌نثاری یکایک آنها را در کنار مزار رسول‌الله(صلی الله‌ علیه‌ وسلم) و در آن فضای الهام‌ بخش رقم می‌زند، تا آیندگان مطالعه‌ی این تاریخ روح ایمان واقعی و خداپرستی راستین در آنها دمیده شود».

بخاری چه در حضر و چه در سفر از اساتید بی‌شماری استماع احادیث نموده است و خودش آنان را بیشتر از یک هزار نفر[291] به شمار آورده است و به عنوان نمونه از بعضی از استادان او نام می‌بریم:

1- در بخارا[292]: محمدبن سلام، و مسندی و محمدبن یوسف، و محمدبن عروه.

2- در بلخ: علی‌بن ابراهیم، قتیبه، یحیی‌بن بشر.

3- در بغداد: عفان، محمدبن عیسی، و شریح‌بن نعمان.

4- در مکه: مقریء.

5- در بصره: ابن عاصم و انصاری و بدل‌بن محبر.

6- در کوفه: عبیدالله بن موسی، و ابونعیم.

7- در شام: مغیره و فریانی.[293]

8- در عسقلان[294]: آدم.

9- در حمص: ابوالیمان.

10- در دمشق: ابومهر.

و شاگردان بی‌شماری را هم تربیت کرد، که به عنوان نمونه تعدادی از آنها را نام می‌بریم مسلم محدث و ترمذی[295] و محمدبن نصر مروزی و صالح‌بن محمد و مطین و ابن خزیمه و ابوقریش و ابن صاعد و ابن ابی‌داود و ابوعبدالله فریری و ابوحامد ابن الشرقی و منصور بن محمد و ابوعبدالله محاملی و نسائی و ابوزرعه و ابوحاتم و ابراهیم بن اسحاق و محمدبن احمد و محمدبن یوسف و منصور بن محمد و حماد بن شاکر و غیره و خطیب بغدادی از (خربری) نقل کرده که گفته افراد حلقه‌های استماع احادیث صحیح بخاری که همدرس من بودند[296] هفتاد هزار نفر بودند که به جز من احدیث از آنان در حال حیات نیست.

آنچه محدثان را روزگاری در حیرت غرق کرده بود اوج قدرت حافظه و ضبط و ثبت بخاری ـ نه تنها در متن احادیث ـ بلکه در اسناد متعدد تمام احادیث و حتی تقدم و تأخر نام راویان آن اسناد، بود، و هنگامی که قدرت ضبط و ثبت حافظه بخاری در آن درجه‌ی نبوغ در شهرها و کشورهای جهان وسیع اسلام انتشار یافت غالباً احساس سرافرازی می‌کردند و به این محدث نابغه مباهات می‌نمودند و بعضی از راه حسادت چنین قدرتی را برای حافظه بخاری یک مبالغه‌ی اغراق‌آمیز و غیر قابل قبول می‌دانستند و برای تحقیق این مطلب دو بار او را امتحان کردند یک بار در بغداد[297] و یک بار در شهر سمرقند[298]، اول در سمرقند که چهار صد نفر اساتید و طلاب حدیث بعد از شنیدن خبر ورود بخاری به آن شهر یک هفته دور هم جمع شدند و برای اینکه بخاری ار از حیث روایت در اشتباه بیندازند مشورت‌هایی کرد و توطئه‌ای چیدند به این صورت که در مجموعه‌ای از احادیث، سلسله سندهای شام را در سلسله‌ی سندهای عراق و سلسله سندهای عراق را در سلسله اسناد شام وارد[299] کردند و همچنین اسناد حرم را در اسناد یمن داخل نمودند و وقتی صحت آن احادیث را از بخاری سؤال کردند، بخاری بعد از آنکه تمام اسناد تبدیل شده را به صورت اصلی و واقعی خود برگرداند، صحت آنها را تأیید کرد و آن چهارصد نفر نتوانستند در تصحیح اسناد تبدیل شده‌ی این مجموعه از احادیث اشتباهی از او مشاهده نمایند.

دوم در بغداد[300]، بخاری بعد از انتشار آوازه‌ی قدرت حافظه‌اش به بغداد رفت محدثین بغداد محض امتحان حافظه‌ی بخاری دور هم جمع شدند و یکصد حدیث را آوردند و تمام متون و اسناد آنها را عوضی و مبدل نمودند به گونه‌ای که هر حدیثی به سند حدیث دیگر و هر سندی را برای حدیث دیگر ارائه داد و آن یکصد حدیث را به ده نفر محدث دادند که صحت آن احادیث را از بخاری جویا شوند، محدث اول که ده حدیث خود را برای بخاری خواند بخاری گفت: «لااعرافه»[301] این حدیث‌ها را نمی‌شناسم و محدث دوم و سوم و تا دهم بعد از خواندن احادیث همین پاسخ «لااعرافه» را از بخاری می‌شنیدند، و در این محفل بسیار بزرگ محدثین که به جز بغدادیان محدثان شهرهای دیگر نیز در آنجا حضور داشتند، کسانی که در حدیث‌شناسی اهل تخصص بودند با خود می‌گفتند عجب فهم و هوش و حافظه‌ای دارد و کسانی که در حق حدیث و ویژگی‌های آن عامی و بی‌اطلاع بودند با خود می‌گفتند: بی‌خود لقب محدث را بر خود نهاده از یکصد حدیث که از او سؤال شد در برابر همه‌ی آنها گفت: «لااعرافه» آنگاه بخاری در میان همین زیر و بم تحسین‌ها و توبیخ‌ها رو به محدث اولی کرد و گفت اما حدیث اولی که اینگونه روایت کردی غلط بود و صحیحش اینگونه است و حدیث دوم نیز که اینگونه روایت کردی غلط بود و صحیحش چنین است و به ترتیب حدیث سوم و چهارم تا دهم بعد از آنکه می‌گفت آنچه تو روایت کرده‌ای غلط است، صحیحش را برای او بیان می‌کرد و نسبت به حدیث‌های محدث دوم و سوم و چهارم تا محدث دهم همین کار را کرد و بعد از آنکه نشان می‌داد آنچه آنها روایت کرده‌اند غلط است صورت‌های صحیح یکایک آن حدیث‌ها را با متن و سند خاص خود برای آنها بیان می‌کرد و توانست آن محفل بسیار بزرگ محدثین را غرق در تعجب و تحسین خود کند.

بخاری آن اندازه که در حفظ متون و اسناد آنها از حافظه‌ی خود مطمئن بود، نسبت به استنباط و برداشتی که از احادیث داشت، از حافظه‌اش چندان مطمئن نبود و برای ثبت و ضبط آن به قلم دست می‌برد، به همین جهت شب‌ها[302] ناگاه لحاف را کنار می‌زد و چراغ را روشن می‌کرد مطلبی را که به ذهنش رسیده بود یادداشت می‌نمود و چراغ را خاموش می‌کرد، و بار دیگر و بار دیگر این کنار زدن لحافظ و روشن کردن چراغ و یادداشت کردن مطلب و خاموش کردن چراغ تکرار می‌گردید و گاهی بیست مرتبه تکرار می‌شد و این را می‌رساند که هوش و حواس بخاری همواره متوجه استنباط احکام از احادیث و فهمیدن معنی واقعی آنها[303] است.

بخاری علاوه بر آن همه تبحر در حدیث و فقه و تفسیر به فضایل اخلاق اسلامی هم آراسته بود و بی‌نهایت اهل آزرم[304] و حیا و دارای شجاعت و سخاوت و ورع و پرهیزگاری و زهد[305] و تقوا بود هر سحرگاهی سیزده رکعت نماز می‌خواند، و در ماه رمضان هر شب ختمی را تلاوت می‌کرد، و از آن ثروت سرشاری که از راه ارث پدری به او رسیده بود، در نهان و آشکار به مستمندان و نیازمندان انفاق می‌کرد و به غایت اهل عزت‌نفس بود و هرگز در مقابل زر و زور[306] و تزویر سر فرود نمی‌آورد، و همین عزت[307] نفس و سر فرود نیاوردن برای زمامداران، مشکلاتی را برای او به وجود می‌آورد، از جمله خالدبن[308] احمد ذهلی فرماندار شهر بخارا و نماینده‌ی تام‌الاختیار خلیفه عباسی بخاری را دعوت کرد تا در قصر او درس حدیث را به فرزندانش بگوید، بخاری این دعوت را قبول نکرد و در جواب دعوت فرماندار گفت: «فی بیته العلم و الحلمُ یؤتی»[309] در خانه‌اش علم است و کسانی که حال و حل و حوصله‌ی تعلم حدیث را دارند باید به خانه‌ی علم بیایند، و چون آن حکمران حقیر توان تحمل سنگینی عزت‌نفس آن محدث کبیر را نداشت همین جواب او را به دل گرفت، و بعد به بهانه‌های واهی و از جمله گزارش محمدبن یحیی[310] ذهلی که بخاری گفته است: «تلفظ کردن آیه‌های قرآن مخلوق است، آن محدث کبیر را از شهر بخارا اخراج نمود، و بخاری ناچار به خرتنگ ـ در دو فرسنجی سمرقند ـ نزد اقوام و خویشان خود سکونت گزید، و این هم یکی از شدیدترین درد هر روزگاری است که حکمران شهری که خدمتگزار اهالی آن شهر است و با بهره‌ی زحمات زحمتکشان آن شهر تغذیه می‌گردد و موظف است که نور و روشنایی را وارد آن شهر کند، اما او که غرق در خصلت بروکراسی و دیوانسالاری است به جای وارد کردن نور و روشنایی به آن شهر آن مرکز بسیار بزرگ تشعشع و نور و روشنایی (یعنی بخاری) را از آن شهر اخراج می‌کند، اما دیری هم نپایید که تازیانه انتقام بر سر و کله‌ی آن حکمران هواپرست فرود آمد و یک ماه از اخراج بخاری گذشته بود که آن حکمران مورد قهر و غضب خلیفه‌ی عباسی واقع گردید و به حکم خلیفه به زندان افتاد و در زندان[311] جان عاریتی را به جان آفرین تسلیم نمود.

و بخاری بعد از اخراج از بخارا[312] و سکونت در خرتنگ[313] طولی نکشید که بیمار گردید و در شب شنبه مصادف عید رمضان سال 256 متوفی گردید[314] و لبیک‌گویان راه رجوع الی الله را پیش گرفت.

بخاری کتاب‌های بسیار مفیدی را تألیف نموده و از او باقی مانده‌اند از جمله تاریخ اصغر و اکبر و اوسط، و الادب المفرد و کتاب الاسماء و الکنی[315] و مهمترین تألیفش همان کتاب صحیح بخاری است که در اینجا به گونه‌ی فشرده و مجمل اما مستند از آن بحث می‌کنیم:

2- صحیح بخاری: این کتاب از مهمترین تألیفات بخاری و همچنین از معتبرترین کتاب‌های حدیث در محافل اهل سنت به شمار می‌اید و برای آگاهی از نهایت اهتمام بخاری به تألیف این کتاب، سرنخ بحث را به دست خودش می‌دهیم که می‌فرماید: «تألیف این کتاب را در مسجدالحرام[316] و در کنار بیت الله آغاز نمودم، و احادیث صحیح این کتاب از ششصد[317] هزار حدیث انتخاب کرده‌ام، و جز حدیث صحیح در آن ننوشته‌ام[318]، و قبل از نوشتن هر حدیثی غسل[319] کرده‌ام و دو رکعت نماز خوانده‌ام و بعد از نماز و استخاره از خدا و حصول یقین به صحت حدیثی آن را در کتاب نوشته‌ام[320]، و در مدت شانزده سال[321] تألیف این کتاب را به اتمام رسانیدم، و آن را در بین خودم و خدای خودم حجت قرار داد».

تعداد احادیث این کتاب بر حسب توضیحات ابن الصلاح شهرزوری با مکررات (7275)[322] و به شمارش ابن خلدون (7200)[323] که سه هزار آن مکرر و به شمارش حافظ ابوالفضل ابن حجر با مکررات (7397) که یکصد و بیست و دو حدیث از شمارش ابن الصلاح بیشتر است و بدون مکررات (2602)[324] حدیث و اگر متون معلقه مرفوعه را که در جای دیگر آن وصل نکرده که جمعاً (159)[325] مورد هستند، به آن اضافه شود مجموع احادیث بدون تکرار به (2761)[326] بالغ می‌گردد و مجموع‌ تعلیق‌های موجود در آن بالغ بر (1341)[327] که اکثر آنها مکرر و متن آنها در جمع احادیث کتاب آمده است و تنها (160)[328] متن در میان احادیث کتاب نیامده‌اند، و مجموع احادیث متابع و تنبیه به اختلافات روایات بالغ بر (344)[329] حدیث است، بنابراین تمام آنچه در آن کتاب وجود دارد با مکررات بالغ بر (9082)[330] حدیث می‌باشد جدا از احادیث موقوف بر اصحاب و احادیث مقطوع بر تابعین و مابعد آنان.

تعداد کتاب‌های مندرج در این کتاب مانند «کتاب الایمان» یکصد و اندی[331] و مجموع ابواب این کتاب مانند «باب الدّین یسرٌ» و «باب من کره ان یعود الی الکفر» بالغ بر (3450)[332] سه هزار و چهارصد و پنجاه و مجموع مشایخ حدیث که در حال روایت حدیث از آنان نام برده است (289)[333] استاد و مجموع اساتیدی که تنها بخاری از آنها روایت کرده نه مسلم بالغ بر (134)[334] استاد می‌باشد (23)[335] حدیث (ثلاثاثی) یعنی سه سندی در آن وجود دارد.

و درباره‌ی اهمیت این کتاب ابن خلدون در مقدمه گفته است بخاری در تألیف این کتاب تنها بر احادیثی اعتماد نموده که محدثین بر صحت آنها اجماع[336] نموده‌اند و کسی مخالف صحت آنها نبوده است و همچنین ابن کثیر در البدایه و النهایه گفته تمام علما بر صحت و قبول احادیث بخاری اتفاق نظر دارند و ارشاد ساری تألیف قسطلانی در مقدمه از ذهبی در تاریخ اسلام نقل کرده است که صحیح بخاری اجل کتب اسلامی و برترین آنها بعد از کلام الله است، و نووی[337] در مقدمه‌ی شرحش بر مسلم از امام الحرمین[338] نقل کرده است که گفته است اگر کسی طلاق واقع نماید که آنچه بخاری و مسلم در کتابشان حدیث صحیح شمرده‌اند، بدون تردید حدیث پیامبر(صلی الله‌ علیه‌ وسلم) است، طلاقش واقع نمی‌شود و راست گفته است چون علمای اسلام بر صحت احادیث آنها اجماع کرده‌اند.

اینک توضیح مناسبی درباره‌ی مصنف دومین صحیح و کتابش:

1- مسلم محدث: نامش مسلم[339] نام پدرش حجاج، شهرتش قشیری و کنیه‌اش ابوالحسین. در سال 204 در شهر نیشابور دیده به جهان گشود، او فراگیری حدیث را از کودکی شروع کرد سپس جهت تکمیل اطلاعات خود و استفاده از اساتید بزرگ احادیث در آن زمان به عراق و حجاز و شام و مصر و ... سفر کرد، و اساتید او عبارت بودند از یحیی‌بن یحیی و تعبی و احمدبن یونس و اسماعیل بن ابی‌ویس و سعید بن منصور و عون‌ بن سلام و احمدبن حنبل و بخاری[340] و جمع دیگر و رابطه‌ی او با بخاری بسیار گرم و محکم بود و همان‌گونه که به موقع ملاقات بین دو چشمش را می‌بوسید و او را بسیار گرامی می‌داشت عملاً هم نشان داد که به شدت نسبت به او ارادتمند و وفادار است و به عنوان مثال وقتی محمدبن یحیی[341] هذلی از محدثان بزرگ نیشابور در محفلی که مسلم نیز آنجا بود گفت: «من قال لفظی بالقرآن مخلوق فلایحضر مجلسنا» یعنی: «کسی که بگوید تلفظ کردن من به آیه‌های قرآن مخلوق است و قدیم نیست از محفل ما خارج شود» و این عبارت تعریفی بود به مذمت بخاری که او چنین اعتقادی داشت و همچنین تهدید مسلم از ملازمت بخاری دوری جوید، اما مسلم بر اثر رابطه‌ی محکمی که با استادش بخاری داشت به عنوان اعتراض از این تعرض و تهدید از آن محفل برخاست[342] و آن را ترک کرد.

مسلم در روزگار خود محدث نام‌آور و پرکار و فعالی بود، و در مجلس درس حدیث خود محدثین بزرگی را پرورده کرد از جمله ترمذی[343] و ابراهیم‌بن ابیطالب و ابن خزیمه و سراج و ابن صاعد و ابوعوانه و ابوحامد و ابن الشرقی و ابوحامدبن احمد اعمشی و ابراهیم بن محمد و مکی‌بن عبدان و عبدالرحمن بن ابی‌حاتم و محمدبن مخلد و ابوحاتم و ابوزرعه[344] و اسحاق ابن راهویه و شخصیت‌های دیگر و همچنین کتاب‌های بسیار مفید و مهمی را تألیف نمود از جمله: المسند الکبیر[345] و کتاب الجامع علی الابواب، و کتاب الاسماء و الکنی، و کتاب التمییز، و کتاب العلل، و کتاب الوحدان، و کتاب الافراد، و کتاب الاقران و کتاب سؤالات احمدبن حنبل و کتاب حدیث عمروبن شعیب، و کتاب الانتفاع باهل السماع، و کتاب مشایخ مالک و کتاب مشایخ الثوری، و کتاب مشایخ شعبه، و کتاب من لیس له الاّ رواو واحد، و کتاب المخضرمین، و کتاب اولاد الصحابه و کتاب اوهام المحدثین، و کتاب الطبقات و کتاب افراد[346] الشامین مسلم در سال (261) در سن (55)[347] سالگی متوفی گردید و در نیشابور به خاک سپرده شد.

2- صحیح مسلم: مشتمل بر چهار[348] هزار حدیث است بدون مکررات، در آغاز امر مسلم از سیصد هزار حدیثی[349] که در حافظه داشته، دوازده هزار حدیث[350] بدون مکررات انتخاب کرده و در کتابش درج نموده است، و صریحاً به جوامع اسلامی اطمینان داده است که بدون حجت و دلیل قطعی نه حدیثی را در این کتاب نوشته نه حدیثی را از آن حذف کرده است، و در یکایک احادیث آن کتاب شرایط صحت حدیث ـ که عبارتست از سند متصل بر حسب نقل افراد مورد وثوق، از ابتدا تا انتها و سلامتی از شذوذ و علت ـ تحقق یافته است، و هر چه در این کتاب به عنوان حدیث صحیح آمده است، صحت آن در جوامع اسلامی قطعی است، و به اتفاق تمام علما بعد از قرآن کریم هیچ کتابی از «صحیحین» مسلم و بخاری صحیح‌تر[351] وجود ندارد (و البته بخاری از لحاظ صحت بر مسلم برتری دارد) زیرا مسلم احادیث واجد شرایط صحت را به شرط اینکه معاصر بودن راویان برای او محقق بوده باشد آن را قبول کرده است اما بخاری علاوه بر تحقق معاصر بودن راویان باید ملاقات هر یک با کسی که حدیث را از او روایت کرده معلوم شده باشد که شرط مسلم «معاصره» و شرط بخاری «ملاقات و معاصره» است.



تألیف کتاب‌های سُنن
مرحله پنجم که به وسیله‌ی عبدالله دارمی (م ـ 255) آغاز و تا زمان بیهقی (م ـ 458) ادامه یافته است، در آن مرحله کتب (سنن) تألیف گردیده‌اند و کتاب سنن در اصطلاح محدثین عبارتست از کتابی که:

اولاً: تمام احادیث آن واجد جمیع شرایط احادیث[352] صحیح باشد، ثانیاً: احادیث[353] آن بر مبنای ابواب فقه از جمله طهارت، نماز و زکات و روزه و ... طبقه‌بندی شده باشد، ثالثاً: احادیث موقوفه که در نهایت به صحابی منتهی می‌گردد، در میان احادیث آن وجود نداشته باشد، زیرا روایتی که در نهایت به صحابی منتهی گردد، و از پیامبر(صلی الله‌ علیه‌ وسلم) روایت نشده باشد نمی‌توان آن را سنت[354] رسول‌الله(صلی الله‌ علیه‌ وسلم) نامید و از (سنن) به شمار آورد.

در بین کتاب‌های سنن، سنن نسائی و ترمذی و ابن ماجه و ابوداود، در جوامع اسلامی به حدی مورد قبول واقع شده‌اند که آنها را در ردیف[355] (صحیحین) بخاری و مسلم قرار داده و آن چهار سنن را با بخاری و مسلم (صحاح سته) می‌نامند و اینک توضیح مختصر و مفیدی درباره‌ی این چهار کتاب سنن و بقیه کتاب‌های سنن:

1- ابوداود، سلیمان‌بن اشعث سجستانی مکنی به (ابوداود) در سال 202 متولد گشته[356] پس از کسب معلومات در محل سکونت خود برای تکمیل آن به حجاز و شام و مصر و عراق و جزیره و ثغر و خراسان سفر کرده[357]، و در محضر اساتید بزرگواری امثال ابوعمر ضریر، و مسلم‌بن ابراهیم، وقعنبی، و عبدالله بن رجا، و ابوالولید طالبی تلمذ نموده است[358] و شخصیت‌های اهل فضل نیز امثال ترمذی و نسائی و فرزندش ابوبکربن داود، و ابوعوانه، و ابوبشر دولابی، و ابواسامه محمدبن عبدالملک و جمعی دیگر از محضر او مستفیض[359] شده‌اند.

ابوداود دارای آثار و تألیفات بسیار مفید و مهمی است که از مهمترین آنها در علوم قرآن کتاب «المصاحف» و در حدیث کتاب سنن اوست، و ابوداود درباره‌ی سنن خود گفته است: «بعد از آنکه پانصد هزار حدیث پیامبر(صلی الله‌ علیه‌ وسلم) را نوشته بودم، در میان آنها چهار هزار و هشتصد حدیث[360] را برگزیدم، که شامل احادیث صحیح و شبه صحیح و قریب به صحیح بود، اما در هر حدیثی که ضعفی را در آن مشاهده کرده‌ام، آن را بیان نموده‌ام». «به کشف الظنون، ج 2، قائمه 1004 مراجعه شود».

شرط ابوداود در انتخاب احادیث این بود که از افرادی که به اتفاق علمای (علم الرجال) مورد تضعیف[361] قرار گرفته‌اند، حدیثی روایت نشود، و اگر احیاناً حدیثی از جهتی مشکل داشت آن را بیان کرده است، و با توجه به دقت و اهتمامی که در انتخاب احادیث آن سنن به عمل آمده است، سنن ابوداود، در میان کتب صحیح از یک موقعیت ممتازی برخوردار[362] است و پس از صحیحین (بخاری و مسلم) معتبرترین کتاب حدیث[363] به شمار می‌آید.

این کتاب به روایات متعددی در اختیار دانشمندان قرار گرفته، در بین این روایات، به روایت ابولؤلؤی[364] انتشار یافته است و شرح‌های زیادی بر آن نوشته شده که قدیمی‌ترین آنها شرح ابوعثمان خطائی (م ـ 388) معروف به معالم[365] السنن است ابوداود سجستانی در شانزدهم شوال سال 275 در بصره متوفی گردید و در آنجا به خاک سپرده شد[366]. فرهنگ‌های فارسی نوشته‌اند: سجستان قسمتی از استان «بلوجستان و سیستان» است در قدیم آن را «ساگاستان» سرزمین ساگ‌ها و سگستان «معرّب آن سجستان» و زابلستان گفته‌اند.



سُنن ترمُذی محدّث
محمد بن عیسی[367] ترمذی، در محضر پرداخته از جمله قتیبه‌بن[368] سعید، ابومصعب، ابراهیم بن عبدالله هروی، اسماعیل‌بن موسی، محمدبن عبدالملک و شخصیت‌های اهل فضل نیز از محضرش مستفیض شده‌اند از جمله: مکحول بن فضل، محمدبن محمود، حمادبن شاکر، عبدبن محمد نسفیون و هیثم بن کلیب شاشی و ابوعبدالله[369] بخاری.

ترمذی ابوعیسی از حیث قدرت حافظه از نوابغ روزگار به شمار آمده است، و به عنوان نمونه خود گفته است: «دو جزء از احادیث یکی از اساتید حدیث را نوشته بودم، و در راه سفر به مکه مکرمه اتفاقاً به خدمت آن استاد رسیدم، و دفتری[370] را که خیال می‌کردم آن دو جزء را در آن نوشته‌ام بیرون آوردم و به استاد عرض کردم می‌خواهم شما احادیث این دو جزء را برایم بگویید و من در حال مطالعه‌ی آن دو جزء آنها را استماع کنم، و لحظاتی که استاد خواندن احادیث را آغاز کرد و من به دفترم مراجعه کردم معلوم شد آن دو جزء در منزل به جا مانده است و من دفتر سفید را مطالعه می‌کردم استاد وقتی این حال را مشاهده کرد به شدت عصبانی شد و گفت از من شرم نمی‌کنی؟ ناچار وضعیت[371] را برایش توضیح دادم و گفتم نگران نباشد هر چه گفته‌ای[372] فوراً حفظ کرده‌ام و نگذاشته‌ام زحمت خواندن تو بیهوده شود، استاد گفت بگو ببینم همه را حرف کرده‌ای وقتی آن احادیث را مرتب برایش خواندم بیشتر عصبانی شد و گفت تو قبل از اینکه به من برسی از جزوه‌ها این احادیث را حفظ کرده بودی به او گفتم شما مجموعه احادیث دیگری را که در آن جزوه‌ها نیستند برایم بخوانید، استاد یک مجموعه احادیث دیگر را برایم خواند و گفت حالا بگو ببینم آنها را حفظ کرده‌ای؟ و وقتی من این مجموعه از احادیث را به همان صورت که استاد گفته بود بازگو نمودم، استاد راضی شد و حالت عصبانیت او به حالت مسرت و تحسین[373] مبدل گردید.

سنن ترمذی به «الجامع الصحیح»[374] معروف است و دلیل این لقب (الجامع) این است که روایات سنن ترمذی منحصر به روایات فقهی نبوده، بلکه جامع احادیث فقهی و اعتقادی و تاریخی و ... است.

سنن ترمذی در حدود (5000)[375] پنج هزار حدیث را در خود جای داده و در ذیل این روایات مطالبی با ارزش از جهت فقه الحدیث و یا جرح و تعدیل‌های رجالی به چشم می‌خورد، ترمذی خود درباره‌ی اهمیت کتابش گفته است: «پس از تألیف آن را بر علمای حجاز و عراق و خراسان عرضه[376] نمودم و عموماً آن را پسندیده و مورد وثوق دانستند» و بار دیگر درباره‌ی اهمیت آن گفته است: «کسی که این کتاب را در خانه‌اش داشته باشد، مانند این است که پیامبری در خانه‌ی او در حال تکلم و سخن گفتن[377] است».

از امتیازات دیگر این کتاب این است که پس از ذکر هر حدیثی به بیان نوع آن حدیث پرداخته و صحت یا ضعف آن را برای خواننده بیان کرده است و معروف است که وی نخستین[378] کسی است که اصطلاح «حسن» را به عنوان نوع جدیدی از حدیث ابداع نموده است و قبل از او حدیث فقط به صحیح و ضعیف[379] تقسیم می‌گردید، و یکی دیگر از تألیفات مهم او در رابطه با احادیث کتاب «العلل» است که آن را در سمرقند تألیف نموده است. این محدث نامور[380] و کم‌نظیر بعد از اتمام کارهای یک محدث از سفر به مناطق دور و نزدیک و استماع‌ها و سماع‌ها و تعلیم و تألیف‌ها در اواخر عمر از بینایی[381] محروم گردید و در شب دوشنبه سیزدهم رجب سال (279) در ترمذ[382] (از شهرهای قدیم ماوراءالنهر در ساحل رود جیحون و شمال بلخ جزو جمهوری تاجیکستان) متوفی گردید.



سُنن نسائی
نسائی یعنی احمدبن شعیب خراسانی، در سال (215)[383] متولد گردیده، بعد از کسب معلومات در خراسان برای تکمیل آن به عراق و حجاز و مصر و شام و جزیره سفر کرده است[384]. و از محضر اساتید بزرگواری همچون «قتیبه‌بن سعید و اسحاق ‌بن راهویه، و هشام‌بن عمار، و عیسی‌بن رغبه، و محمدبن نصر مروزی» کسب فیض نموده است[385]، و در آگاهی از احادیث و حفظ و روایت آن به فوق تخصص نایل گشته و برای تعلیم و افاضه در مصر سکونت گزیده است، و از شخصیت‌های اهل فضل جمع زیادی در محضر او مستفیض شده‌اند از جمله: «ابوبشر دولابی، ابوعلی حسین، و حمزه کتانی، و حسن‌بن خضر سیوطی[386] و ابوالقاسم طبرانی و غیره».

سنن نسائی که آن را «مجتبی» نامیده مشتمل بر (5761) حدیث صحیح و برگزیده از تألیف بزرگتر نسائی بنام «السنن الکبری» است توضیح اینکه نسائی در آغاز کتاب مفصلی از احادیث پیامبر(صلی الله‌ علیه‌ وسلم) را تألیف نمود و آن را «السنن الکبری»[387] نامید و به عنوان ارمغان برای فرمانروای رمله (یکی از شهرهای فلسطین) فرستاد[388]، و چون فرمانروا از نسائی پرسید[389] آیا همه‌ی روایات این کتاب احادیث صحیح است؟ نسائی در جواب گفت: در این کتاب احادیث صحیح و احادیث حسن و احادیث نزدیک به این دو نوع گردآوری شده است، فرمانروای رمله از او خواست که در یک کتاب مجرد احادیث صحیح را استخراج کند، نسائی به این کار مبادرت نمود و پس از تلخیص سنن کبری و تجرید احادیث صحیح، آن را «مجتبی» نامید (سنن نسائی، شرح سیوطی، ج 1، ص 5).

نسائی در انتخاب احادیث صحیح مجتبی، نسبت به بخاری و مسلم شرایط سخت‌تری[390] را اعمال می‌کرد، و بعداً یکی از صحاح ششگانه به شمار آمده است[391]. و برخی از محدثین معتقدند که سنن نسائی از جهت صحت روایات و تنظیم ابواب فقهی همتای سنن ابوداود و از حیث اعتبار در مرتبه‌ی بعد از آن قرار دارد[392]. سنن نسائی به کثرت تکرار نیز معروف و حتی یک حدیث (حدیث نیت) شانزده بار در آن تکرار گردیده است.[393]

نسائی هنگامی که در راه حج به شهر دمشق رسید، و می‌دید که جمع زیادی نسبت به علی مرتضی هیچ ارادتی نداشتند، کتابی را بنام «خصایص علی» نوشت تا مردم شهر را نسبت به امام علیu ارادتمند نماید، و وقتی مردم شهر به او پیشنهاد کردند که در فضایل و خصایص معاویه هم کتابی را بنویسید در پاسخ گفت: چه حدیثی را در فضیلت معاویه روایت کنم؟ مگر همین حدیث که پیامبر نسبت به او فرمود: «اللهم لاتشبع بطنه»[394] یعنی: «خدایا شکمش را سیر نکن» و مردم شهر همین رفتار و گفتار او را بر سنی‌ستیزی و تمایل او به تشیّع حمل کرده و به طور دسته‌جمعی او را کتک زدند و از شهر اخراج نمودند، و او را به رفتن به مکه مجبور کردند و در آنجا در شعبان سال (303) متوفی گردید و در بین صفا و مروه به خاک سپرده شد.



سُنن ابن ماجه
محمدبن[395] یزید قزوینی ابن ماجه در سال (209)[396] متولد گشته، و در محضر اساتید بزرگواری همچون: «محمدبن عبدالله، و جباره‌بن مُغلس، و ابراهیم‌بن منذر[397]، و عبدالله بن معاویه و هشام‌بن عمار، و داودبن رشید» به کسب علوم و معارف اسلامی اشتغال داشته، و برای تکمیل معلومات خود به بغداد و بصره و کوفه و مکه و شام و مصرف مسافرت کرده است و بعد از نیل به رتبه‌ی تفوق و تخصص در احادیث و در تفسیر و تاریخ جمعی از اهل فضل از محضر او مستفیض شده‌اند امثال «محمدبن عیسی‌ ابهری»[398] و ابوعمر و احمدبن محمد، و ابوالحسن قطان، و احمدبن روح و غیره و در تفسیر و تاریخ و احادیث تألیفات بسیار مفید و مهمی را ارائه داد که از مهمترین و معروف‌ترین آنها «سنن ابن ماجه» است که مشتمل بر بیشتر از چهار هزار حدیث است که در یک هزار و پانصد باب ذکر شده‌اند، ابن ماجه گفته است: «این کتاب را بر ابوزرعه عرضه نمودم و او گفت اگر این کتاب در دسترس مردم قرار گیرد، جوامع حدیث کلاً یا اکثر آنها کنار گذارده می‌شوند، بعد گفت: «کاش در آن سی حدیث وجود نمی‌داشت که سندهایشان ضعیف است».[399]

سنن ابن ماجه در بردارنده‌ی (4341) حدیث است که در حدود[400] سه هزار حدیث آن در پنج کتاب دیگر (از صحاح سته) وارد شده است و از بقیه (1341) تعداد (428) حدیث صحت آنها مورد اتفاق[401] محدثین است.

سنن ابن ماجه با وجود حسن ترتیب و نهایت اهتمام و دقت مؤلف آن، از همان آغاز در مورد درجه‌ی اعتبار او نظرهای مختلفی ابراز گردیده است، به باور برخی موطای[402] ابن مالک مقدم بر سنن ابن ماجه و نسبت به آن ارجحیت دارد، و برخی سنن دارمی را راجح‌تر از سنن ابن ماجه می‌دانند[403]، و به طوری که معروف است، نخستین کسی که سنن ابن ماجه را در زمره‌ی صحاح ششگانه قرار داد، ابوالفضل محمدبن طاهر مقدسی[404] (م ـ 507) بود و به گفته شیخ سیوطی، این کتاب مشتمل بر احادیثی است که افراد متهم به کذب[405] و سرقت آنها را نقل کرده‌اند، و بعضی از این احادیث به گونه‌ای است که جز از ناحیه‌ی همین عده شناخته شده نیست، و از دانشمندان معاصر «شیخ منصور علی ناصف» در کتاب «التاج الجامع للأصول فی احادیث الرسول» تنها به جمع‌آوری روایات کتب صحیح (صحیح بخاری و صحیح مسلم و سنن ابوداود و سنن ترمذی و سنن نسائی) پرداخته و سنن ابن ماجه را در جامع حدیثی خود حذف کرده است اما این گفتار و رفتارهای از اهمیت سنن ابن ماجه نکاسته است و بر این سنن شرح‌های متعددی نوشته شده است که در بحث‌های آینده مشاهده می‌گردند.



سُنن دارمی
عبدالله بن عبدالرحمن مکنی به ابومحمد دارمی سمرقندی در سال 181 متولد گردیده، و بعد از کسب علوم و معارف در محل تولدش برای تکمیل آن راهی خراسان و کوفه و بصره و شام و مکه و مدینه گشته، و از محضر فضلای امثال نضربن شمیل و یزیدبن هارون و معیدبن عامر و جعفربن‌عون، و زیدبن یحیی، و وهب‌بن جریر، مستفیض گشته است و محدثین نام‌آوری امثال مسلم و ابوداود و ترمذی و مطین و جعفر فریابی و عمربن بجیر و نسائی و عبدالله بن احمدبن حنبل و غیره از محضر او مستفیض شده‌اند، و کتاب‌های بسیار مفید و سودمندی را در تفسیر و حدیث تألیف نموده است که مهمترین آنها مسند معروف به «سنن دارمی» است و همان‌گونه که قبلاً گفتیم دارمی نخستین محدث است که به سبک سنن کتاب حدیث نوشته است و سنن درامی نخستین سنن در میان محدثین است، این محدث بزرگوار روز ترویه (هشتم ذیحجه) سال 255[406] متوفی گردیده است.



سُنن دارقطنی
علی‌ بن عمربن احمد دارقطنی[407] در سال (306) در بغداد و در محله‌ی دارقطن متولد گشته، و بعد از کسب معلومات در بغداد، برای تکمیل آن به بصره و کوفه و واسط سفر نموده و در دوران کهولت به مصر و شام سفر کرده است، و در محضر اساتید بزرگواری همچون بغوی و ابن داود، و ابن صاعد و حضرمی و ابن درید و ابن نیروز و جمع دیگر مستفیض گردیده[408]، و از محضر او نیز شخصیت‌های نام‌آوری امثال حاکم نیشابوری و ابوحامد اسفرائینی و تمام رازی و عبدالغنی ازدی و ابوبکر برقانی و ابونعیم اصفهانی و جمع دیگر مستفیض شده‌اند[409]. و حاکم نیشابوری از حیث حافظه و فهم و ورع او را یگانه‌ی روزگار شمرده[410] و گفته است دارقطنی در عصر خود بی‌نظیر بوده و همتای او بر روی زمین وجود نداشته است، دارقطنی کتاب‌های بسیار مفید و مهمی را تألیف نموده و مهمترین آنها «السنن» دارقطنی در احادیث است، دارقطنی در هفتم ذیقعده سال 385[411] متوفی گردیده است.



سُنن بیهقی
احمد بن حسین بن علی‌ بیهقی[412] در سال 384 متولد گشته، و در محضر ابوعبدالله حاکم نیشابوری و ابوطاهربن جحمش و ابن فورک و روزباری و هلال‌بن محمد و جناح ابن نذیر و اساتید بزرگوار دیگر در خراسان و بغداد و کوفه و حجاز مستفیض گردیده[413]، و از حیث تألیف و آثار مفید و مهم و بی‌سابقه و کم ‌سابقه نظیر او پیدا شده است و برخی از آن تألیفات عبارتند از: «کتاب اسماء و صفات دو جلد و سنن کبیر ده جلد[414] و سنن و آثار چهار جلد، و شعب ایمان دو جلد و دلایل النبوه سه جلد، و سنن صغیر دو جلد و آداب یک جلد، و نصوص شافعی سه جلد، و زهد یک جلد، بعث یک جلد و معتقد یک جلد، و مدخل یک جلد، دعوات یک جلد، ترغیب و ترهیب یک جلد، خلافیات دو جلد، اربعون کبری و اربعون صغری، و مناقب شافعی یک جلد و مناقب احمد یک جلد و کتاب اسری و کتب بسیار دیگر و از همه مهمتر همان سنن کبیر اوست که ده جلد است.

بیهقی در اواخر عمر از بیهق (سبزوار فعلی) به نیشابور رفت و پس از مدتی در جمادی الاولی سال 458 در نیشابور[415] متوفی و جنازه‌اش به بیهق انتقال داده شد و در آنجا به خاک سپرده شد.



تأسیس درالحدیث
یکی از تحولات مهمی که در سیر تکاملی ضبط و ثبت احادیث به وجود آمد، تأسیس «دارالحدیث» بود، که تا اواخر قرن ششم هجری[416]، مدارس دینی برای تعلیم و تعلم فقه و تحقیق درباره‌ی مذاهب و آراء مجتهدین و بیشتر از همه تأمین نیاز دولت‌ها به قاضیان و کارشناسان شریعت و فقه اسلامی تأسیس می‌گردید[417]، و برای استماع و اخذ احادیث مدارس خاصی وجود نداشت، به همین جهت طالبان استماع و اخذ احادیث ناچار بودند، هر ماه و هر سال و هر زمانی از جایی به جای دیگر سفر کنند، و نخستین[418] «دارالحدیث» در اواخر قرن ششم هجری به همت نورالدین محمودبن سعید[419] (م ـ 569) بنام «المدرسه النوریه» تأسیس گردید و نام نورالدین محمود را در دل تاریخ جاودانه نمود، و ابن عساکر صاحب خطط از اساتید همین مدرسه بوده است، و بعد از ده سال یعنی در سال 579 به فرمان کامل ناصرالدین یکی از پادشاهان ایوبی درالحدیث دیگری بنام «کاملیّه»[420] بنای طاق‌ها (و حجره‌ها)‌ی آن آغاز گردید و در سال 622 بنای آنها به اتمام رسید و نخستین آن ابوخطاب[421] بن دحیه (م ـ 633) بود، و بعد از چهار سال از تأسیس مدرسه‌ی «کاملیّه» در دمشق، درالحدیث دیگری بنام «اشرفیه»[422] تأسیس گردید و ابن الصلاح[423] شهرزوری به سمت ریاست اساتید حدیث دارالحدیث اشرفیه انتخاب گردید، و امام نووی[424] نیز در همان درالحدیث به اخذ و استماع احادیث اشتغال داشته است. و با توجه به تألیفات بسیار مفید و مهم این دانشمند کُرد شهرزوری مخصوصاً «مقدمه‌ی ابن الصلاح» و توجه به اینکه نخستین استاد و رئیس این دارالحدیث بوده، به طور فشرده شرح حال ایشان را می‌نویسم.



ابن الصلاح کُرد شهرزوری
این دانشمند نابغه نامش عثمان، کُنیه‌اش ابوعمر، نام پدرش عبدالرحمن[425] ملقب به صلاح‌الدین و شهرتش تقی‌الدین شهرزوری است و در سال 577 در شهر زور متولد گردید و در محضر پدرش در شهر زور تحصیلاتش را آغاز نمود، و پس از مدتی که پدرش به شهر حلب منتقل و مدرس مدرسه‌ی اسدیه گردید، ابن الصلاح در محضر پدرش فقه را آموخت آنگاه برای تکمیل معلومات خود راهی شهرهای دور و نزدیک جهان وسیع اسلام گردید از جمله در موصل از محضر عبدالله بن سمین[426]، و نصرالله بن سلامه و محمودبن علی موصلی و عبدالمحسن، و در بغداد از محضر ابواحمد سکینه و عمربن طبرزد، و در همدان از محضر ابوالفضل و در نیشابور از محضر منصور و مؤید، و در مرو از محضر ابوالمظفر و در دمشق از محضر قاضی جمال‌الدین و شیخ موفق‌الدین و شیخ فخر‌الدین ابن عساکر و در حلب[427] از محضر ابومحمد و در حرّان از محضر حافظ عبدالقادر مستفیض گردیده است.

ابن الصلاح بعد از تکمیل معلومات از محضر آن اساتید بزرگوار، در مدرسه صلاحیه در بیت‌المقدس به تدریس معارف اسلامی مشغول گردید و بعد از مدتی به دمشق دعوت شد و به عنوان نخستین استاد و همچنین ریاست «دارالحدیث اشرفیه» انتخاب گردید[428] و شخصیت‌های اهل فضل امثال فخرالدین و تاج‌الدین و زین‌الدین و قاضی شهاب و خطیب شرف‌الدین فراری و ... در محضر او کسب فیض نمودند و کتاب‌های بسیار مفید و مهمی را در علم الحدیث و در فقه تألیف نمودند و از همه مهمتر کتاب علم الحدیث او بنام «مقدمه‌ی ابن الصلاح» است که در بردارنده‌ی شصت و پنج نوع از علم حدیث است این کتاب به علت ارزش و اهمیتی که داشت، پایه و اساس تألیفات مهمی بعد از او گردیده است به طوری که عده‌ای مانند شرف‌الدین نووی[429] (م ـ 676) و قاضی بدرالدین جماعه[430] (م ـ 733) و عمربن رسلان بلقینی (م ـ 805) آن را مختصر کرده‌اند و جمع دیگر مانند زین‌الدین عراقی[431] (م ـ 806) و بدرالدین زرکشی (م ـ 794)[432] و ابن حجر عسقلانی[433] (م ـ 854) توضیحات و شروحی بر مقدمه ابن الصلاح نوشته‌اند، و عده‌ای دیگر از جمله زین‌الدین عراقی و جلال‌الدین سیوطی، آن را در یک هزار بیت به نظم کشیده‌اند که به «الفیه الحدیث»[434] معروف گشته است و ما در توضیح مرحله‌ی ششم از سیر تکاملی ضبط و ثبت احادیث به گونه‌ی مشروحی از این کتاب‌ها بحث می‌کنیم.

قاضی ابن خلکان یکی[435] از شاگردان ابن الصلاح بوده است و از علم و تقوی و پرهیزگاری او به غایت تعریف کرده و همچنین از او نقل کرده که در حال خواب[436] و رویا این جملات و نصایح حکیمانه به قلب ابن الصلاح الهام گردیده است:

1- تا هر زمانی که تاب تحمل[437] بی‌چیزی را در خود دیدی، از کسی چیزی را مخواه، زیرا برای هر روزی رزق جدیدی هست.

2- اصرار و سماجت در تقاضاها ارزش انسان‌ها را کم می‌کند.

3- خیلی وقت‌ها فقر و تنگدستی نوعی از تربیت خداست.

4- بهره‌هایی که به انسان می‌رسند مراحل خاص خود را دارند نسبت به تناول هیچ میوه‌ای شتابزده نباش، زیرا هنگامی که رسید، در دسترس[438] تو قرار می‌گیرد.

5- در تحقق نیازهایت شتابزده مباش که در نتیجه از هر جا دستت کوتاه شود، و نومیدی تمام وجود تو را فراگیرد.

این چهره‌ی تابناک حدیث‌شناس کُرد بعد از ده‌ها سال تحقیق و تألیف کتب علم الحدیث و تدرس و مدیریت دارالحدیث در سن (66)[439] در سال 643 در دارالحدیث[440] اشرفیه دمشق متوفی و در همان شهر به خاک سپرده شد.



مرحله‌ی ششم سیر تکاملی تألیف کتب و علم الحدیث
مرحله‌ی ششم از سیر تکاملی ضبط و ثبت و صیانت احادیث صحیح که از لحاظ کمیت زمانی و کمیت کتب و تنوع مطالب و کیفیت مباحث از همه‌ی مراحل مفصل‌تر بوده و از اوایل قرن چهارم آغاز گشته و تا عصر حاضر امتداد یافته است کلاً در دو نوع ظهور نموده است یکی تألیف کتب در متون احادیث و دیگری تألیف کتب در علم‌الحدیث و نوع اول نیز مشتمل بر دو بخش بوده، یکی تألیف کتب مستقل حدیث به شکل جامع فراگیر و کتب غیر فراگیر و دیگر متعلق به کتاب‌های اصلی و قدیمی مانند نوشتن شرح‌ها بر موطای ابن مالک و بر صحاح سته، و نوشتن کتاب‌های اطراف و معاجم و تخریج و مستخرجات و اجزاء و زوایدنویسی و نوشتن کتب موضوعات، و نوع دوم نیز یعنی تألیف کتب علم الحدیث در بخش‌های (علل حدیث و مختلف الحدیث و ناسخ و منسوخ و رجال و جرح و تعدیل راویان و غیره تحقق یافته است.

و اینک توضیحات مناسب درباره‌ی فرآوردهای مستقل و متعلق و وابسته‌ی این مرحله «یعنی نوع اول» که دارای ده بخش است.



تألیف کتب جدید
بخش یکم از نوع اول تألیف کتاب‌های جدید است و عبارتند از: الف- مسند ابوعوانه[441]، که به شیوه‌ی صحیح مسلم به اضافه‌ی زیاداتی، تنظیم گردیده و به صحیح نیز معروف است این کتاب تألیف یعقوب بن اسحاق معروف به ابوعوانه اسفرائینی (م ـ 313) و ابوعوانه نخستین شخصیتی است که پس از اخذ و استماع کتب و مذهب امام شافعی از ربیع و مزنی آنها را[442] به اسفرایین آورد، در سال 316 در اسفرایین متوفی و به خاک سپرده شد.

ب- مُسند صحیح محمد ابن حبان بُستی (م ـ 354)[443] در این کتاب احادیث به ترتیب جدیدی مغایر با ترتیب همه‌ی مسندها و سنن‌ها تنظیم گردیده به این صورت که احادیث در پنج موضوع کلی یعنی «اوامر، نواهی، اخبار، اباحات و افعال پیامبر(صلی الله‌ علیه‌ وسلم) طبقه‌بندی شده‌اند، و در ذیل هر یک از این موضوعات طبقه‌بندی کوچکتری نیز صورت گرفته است، از این رو این کتاب به «الانواع و التقاسیم» شهرت یافته و چون استفاده از این کتاب برای مراجعه‌کنندگان دشوار بود، علاءالدین بن علی‌بن بلبلان فارسی (م ـ 739) آن را بر پآیه‌ی ابواب فقهی تدوین نمود و «الاحسان فی تقریب صحیح ابن حبان»[444] نامید و در نه جلد آن را تنظیم نمود.

ج- معجم‌های طبرانی[445] ( م ـ 360) معجم در اصطلاح محدثین به کتابی گویند که در آن روایت‌ها به ترتیب اسامی صحابه و یا مشایخ حدیثی و یا شهر و دیار محدثین طبقه‌بندی شده و مبنای این طبقه‌بندی نیز ترتیب الفبایی باشد، و طبرانی دارای سه معجم حدیثی می‌باشد، معجم کبیر و معجم صغیر و معجم متوسط، و طبرانی در معجم کبیر تمام مسندهای اصحاب را ـ جز مسند ابوهریره که گویا او را تنها تدوین کرده است ـ به ترتیب حروف[446] الفبا جمع‌آوری کرده است، و در معجم متوسط روایات را به ترتیب اسامی اساتید خود مرتب نموده، و از هر استادی در حدود پنجاه حدیث روایت کرده و این معجم دارای سی هزار حدیث بوده و در شش جلد قطور جمع‌ گردیده، و طبرانی به علت زحمات بسیاری که در راه جمع‌آوری احادیث این معجم متحمل شده می‌گفت «هذا روحی» این کتاب جان من است، و این کتاب نظیر کتاب افراد دارقطنی است؛ و در معجم صغیر که بر حسب نام استادانش آن را تنظیم نموده، و بعد از ذکر هر استادی یک حدیث از آن روایت کرده است و این کتاب در یک جلد تنظیم شده و دارای یک هزار و پانصد حدیث است.

د- سُنن[447] دارقطنی (م ـ 385) که قبلاً در مبحث سنن‌ها از آن بحث کردیم و کتاب‌های دیگر دارقطنی در زمینه‌ی حدیث عبارتست از «العلل» و «الافراد».

ه‍- کتاب‌های «العلل و الامالی و فواید الشیوخ[448] و امالی العشیات» تألیف محمدبن عبدالله حاکم نیشابوری (م ـ 405) معروف به ابن البیع[449] حاکم نیشابوری کتاب‌های مهم دیگری را در زمینه‌ی حدیث تألیف نمود مانند: «معرفه علم الحدیث و المستدرک علی الصحیحین» که در بحث کتاب‌های متعلق و ملحق به کتب اصلی و در مبحث علم الحدیث از آنها بحث می‌کنیم.

و- سُنن بیهقی[450] (م ـ 458) قبلاً درباره‌ی بیهقی بحث کرده‌ایم و اما سنن بیهقی این محدث و مؤلف نامور نخست «السنن الکبری» را تألیف نمود که روایت 74 کتاب[451] حدیث در آن جمع شده است بعد همین کتاب را تلخیص نمود و آن را «السنن الصغری» نامید، و غیر از مؤلف عده‌ی دیگری نیز کتاب «السنن الکبری» را اختصار نموده‌اند که از جمله می‌توان از ابن عبدالحق دمشقی (م ـ 744) و حافظ شمس‌الدین ذهبی (م ـ 748) و شیخ عبدالوهاب شعرانی[452] (م ـ 974) نام برد.

از اواخر قرن پنجم به بعد کتاب مستقلی در متون احادیث و مشتمل بر احادیثی که قبلاً روایت نشده بودند تألیف نگردید و هر کتابی که از آن به بعد در زمینه‌ی حدیث نوشته شده است جزو متعلقات و ملحقات به کتب اصلی و قدیمی بود که بعداً از آنها بحث می‌کنیم، و به قول یکی از کارشناسان احادیث، قرن پنجم هجری انتهای مرحله‌ی طلایی تدوین کتب مستقل حدیث بوده و تا اواخر این قرن جمع کردن تمام مصادری که مشخصه آنها سندهای متصل از مؤلف تا رسول‌الله(صلی الله‌ علیه‌ وسلم) است تکمیل گردید، دیگر[453] پیشوایان و کارشناسان حدیث از قبول حدیث که نزد محدثان سابق نبود خودداری می‌کردند. از جمله بزرگترین کارشناس احادیث ابن الصلاح شهرزوری (م ـ 624) در عبارتی گفت: «اگر امروز کسی[454] حدیثی بیاورد که نزد محدثان سابق نباشد، از او پذیرفته نمی‌شود» (علم فهرست الحدیث، ص 17).



1- شرح‌نویسی بر جوامع و کتب اولیه
بخش دوم از نوع اول کتاب‌های غیر مستقل احادیث اول شرح‌نویسی بر جوامع و کتب اولیه‌ی احادیث است در این زمینه شرح‌های زیادی نوشته شد، و کتاب موطا و صحیح بخاری بیشترین شرح خود را به خود اختصاص داده‌اند، و پس از آنها صحیح مسلم است که شرح‌های مفصلی بر آن نوشته شده است اینک توضیح مناسب درباره‌ی آن شرح‌ها:

بر کتاب موطا شرح‌های زیادی نوشته شده است که بر حسب دوره‌های مختلف عبارتند از: [455]



الف- شرح‌های کتب موطا
1- شرح عبدالملک بن خبیب مالکی (م ـ 230).

2 و 3- دو شرح به وسیله‌ی ابن عبدالبر (م ـ 463) اول بنام (التقصی به حدیث[456] الموطا) و دوم بنام (التمهید[457] لما فی الموطا من المعانی و الاسانید).

4 و 5- دو شرح به وسیله‌ی ابوالولید باجی (م ـ 474) اول بنام (المنتقی) و دوم بنام (الاستیفاء).[458]

6- شرح عبدالله بن محمد بطلمیوسی (م ـ 521) به نام المقتبس.[459]

7- شرح قاضی ابوبکر ابن العربی مغربی یا المعافری (م ـ 949) به نام القبس.[460]

8- و 9 و 10- سه شرح شیخ سیوطی (م ـ 911) به نام‌های اول کشف الغطا فی شرح[461] الموطا، دوم تنویر الحوالک[462] فی شرح موطا مالک سوم اسعاف المبطا فی رجال الموطا.

11- شرح زرقانی مصری (م ـ 1122) که از شرح‌های[463] دیگر مشهورتر است.


ب- شرح‌های صحیح بخاری
بر کتاب صحیح بخاری نزدیک به چهل شرح مفصل نوشته شده است که برخی از آنها عبارتند از:

1- اعلام[464] السنن فی شرح صحیح البخاری، تأْلیف ابوسلیمان احمدبن محمد خطابی (م ـ 338).

2- الکواکب الدراری[465]، تألیف شمس‌الدین ‌محمدبن یوسف کرمانی (م ـ 786).

3- التلویح تألیف علاءالدین مغلطایی حنفی (م ـ 796).

4- فتح‌الباری[466] فی شرح صحیح البخاری، تأْلیف زین‌الدین ابوالفرج شهاب‌الدین بغدادی مشهور به ابن رجب حنبلی (م ـ 795).

5- اللاّمع الصبیح، تألیف شمس‌الدین ابوعبدالله محمدبن عبدالدایم متوفی، (م ـ 831).

6- فتح الباری فی شرح صحیح[467] البخاری، تألیف ابن حجر عسقلانی متوفی 852، این شرح ـ به گفته‌ حاج خلیفه ـ از بزرگترین شروح صحیح بخاری به شمار می‌رود، این کتاب دارای مقدمه مفصل و مهمی در باب تاریخ و علوم حدیث است که «هدی الساری» نام دارد.

7- عمده القاری فی شرح صحیح البخاری، تأْلیف بدرالدین ابومحمد محمودبن احمد عینی (م ـ 855).

8- التوشیخ فی شرح الجامع الصحیح، تألیف جلال‌الدین سیوطی (م ـ 911).

9- ارشاد الساری فی شرح صحیح البخاری[468] تألیف احمدبن محمد شافعی قسطلانی (م ـ 923).

10- لامع الدراری علی جامع البخاری، فقیه محدث کنکوهی قرن سیزدهم.



ج- شرح‌های صحیح مسلم
ج- بر کتاب صحیح مسلم شرح‌های متعددی نوشته شده است که مهمترین آنها عبارتند از:

1- الاکمال فی شرح[469] مسلم بن الحجاج، تألیف قاضی عیاض (م ـ 544).

2- المنهاج فی شرح صحیح مسلم[470] بن الحجاج، تألیف یحیی‌بن شرف‌الدین (نووی) ملقب به محی‌الدین (م ـ 676) که بهترین شرح بر کتاب صحیح مسلم به شمار آمده است.

3- الدیباج علی صحیح مسلم بن الحجاج[471]، تألیف جلال‌الدین سیوطی (م ـ 923).

4- منهاج الابتهاج[472] فی شرح صحیح مسلم بن الحجاج، تألیف احمدبن محمد الخطیب القسطلانی (م 923).

5- فتح الملهم فی شرح صحیح مسلم[473] تألیف محمد تقی عثمانی از علمای کراچی.



د- شرح‌های سُنن ابوداود
د- بر کتاب سنن ابوداود نیز شرح‌های متعددی نوشته شده است که مهمترین آنها عبارتند از:

1- معالم السنن[474]، تألیف ابوسلیمان خطابی (م ـ 388).

2 و 3- مرقاه الصعود[475] الی سنن ابی‌داود، تألیف شیخ سیوطی و عون المعبود فی شرح سنن ابی‌داود، نیز تألیف شیخ سیوطی.

4- عون المعبود[476] علی سنن ابی‌داود، تألیف شرف الحق محمد اشرف صدیقی.

5- عون المعبود[477] شرح سنن ابی‌داود، تألیف حافظ شمس‌الدین ابن قیم جوزیه (م ـ 751).

6- بذل المجهود[478] فی حلّ ابی‌داود، تألیف شیخ خلیل احمد بهارنفوری (م ـ 1346).


ه‍- شرح‌های سنن ترمذی
ه‍- بر کتاب سنن ترمذی نیز شرح‌هایی نوشته‌اند که عبارتند از: [479]

1- عارضه الاحوذی فی شرح صحیح الترمذی تألیف ابوبکر محمدبن عبدالله[480] معروف به ابن العربی مالکی (م ـ 543).

2- العرف[481] الشذی علی جامع الترمذی، تألیف سراج‌ الدین بن عمر رسلان یلقینی (م ـ 805).

3- قوت[482] المغتذی علی جامع الترمذی، تألیف جلال‌الدین سیوطی (م ـ 911).

4- تحفه الاحوذی فی شرح جامع الترمذی، تألیف ابوالعلاء محمدبن عبدالرحمن مبارکفوری (م ـ 1353).



و- شرح‌های سُنن نسائی
و- بر کتاب سنن نسائی نیز شرح‌های نوشته‌اند ولی نسبت به شرح بقیه‌ی صحاح تعدادشان کمتر است و مهمترین آنها عبارتند از:

1- شرح شیخ سراج‌الدین عمربن علی‌بن الملقن[483] الشافعی (م ـ 804).

2- زهر الربی[484] علی المجتبی، تألیف جلال‌الدین سیوطی (م ـ 911).

3- حاشیه سندی، تأْلیف محمدبن عبدالهادی سندی (م ـ 1138).

ز- شرح‌های سنن ابن ماجه
ز- بر سنن ابن ماجه نیز شرح‌های نوشته‌اند که مهمترین آنها عبارتند از:

1- الدیباجه[485] شرح سنن ابن ماجه، تألیف محمدبن موسی الدمیری (م ـ 808).

2- شرح ابراهیم[486] بن محمد چلبی (م ـ 841).

3- مصباح الزجاجه[487] علی‌ سنن ابن ماجه، تألیف جلال‌الدین سیوطی.

4- کفایه الحاجه[488] فی شرح ابن ماجه، تألیف ابوالحسن محمدبن عبدالهادی بندی (م ـ 1138).

ادامه‌ دارد ...